جدول جو
جدول جو

معنی چنگ چلی - جستجوی لغت در جدول جو

چنگ چلی
افلیج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگالی
تصویر چنگالی
خوراکی که از روغن داغ کرده و آب و شکر یا شیره با نان تریت کرده درست کنند، چنگال خوست، چنگال خست، چنگال خوش، انگشتو، بشتره، بشتزه، بشنزه، بشنژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ینگ چری
تصویر ینگ چری
نوعی نظامی در امپراتوری عثمانی
فرهنگ فارسی عمید
(چُ چُ)
کنایه از سرزنش و ملامت. (لغت محلی شوشتر خطی)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
جای چنگ. محل تشبث و دستاویز: اکنون اگر تو موضع مستحب را بمانی تا خصم بگیرد. چنگ جای سنت را از دست تو بستاند. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
طعامی که چنگال نیز گویند. (ناظم الاطباء). حلوایی است از کعک و شیره و جز آن. چنگال. (یادداشت مؤلف) ، مالیده گر. (آنندراج). چنگال مال. (شرفنامۀ منیری). رجوع به چنگال شود
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نوعی ساز باشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از چنگ چنگ
تصویر چنگ چنگ
کنایه از سرزنش و ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگالی
تصویر چنگالی
در هم مالیده، چنگال چنگالی
فرهنگ لغت هوشیار
اعتصام، تشبث، توسل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالا زدن پاچه ی شلوار
فرهنگ گویش مازندرانی
تازه راهافتاده، کسی که در راه رفتن تعادل ندارد، کسی که.، کوهی در جنوب باختری شهرستان کتول که به ارتفاع، ۱۲۳ متر
فرهنگ گویش مازندرانی
دست مالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگلاخ زمین سنگی
فرهنگ گویش مازندرانی
چیز خیلی چرب
فرهنگ گویش مازندرانی
مرحله ی رشد برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
پنجه، پنجه انداختن گربه سانان و سگ سانان، پنجه ی حیواناتی مانند: گربه و پلنگ که ناخن های تیز و بلندی.، نوعی حالت نشستن شبیه به چمباتمه که ناشی از درد یا سرما باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
دل سنگی، سنگ دل
دیکشنری اردو به فارسی